محل تبلیغات شما
این که مدام به سینه ات می کوبد قلب نیست؛
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ آزارش می دهد و بوی دریا هوایی اش کرده است.
قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس.
اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟
***
در سینه ات نهنگی می تپد عالیه^~^
هر چند ایرانیه|:
و در واقع رمان هم نیست|:
ولی عالیه~.~
دلم می خواست یکی از داستان هاشو کامل بذارم•~•
داستان هاش چند صفحه بیشتر نیستن ولی یکی از همون چند صفحه ها داشت اشک منو در می‌آورد.~.
البته در واقع مال من نیست|:
ولی اگه برای تولد من نمی رفتیم کتابخونه نمی خریدیمش-.- .
***
هیچ کس وسوسه اش نکرد،
هیچ کس فریبش نداد،
او خودش سیب را از شاخه چید و گاز زد و نیم خورده دور انداخت.
او خودش از بهشت بیرون رفت و وقتی به پشت دروازه ی بهشت رسید، ایستاد.
انگار می خواست چیزی بگوید.
چیزی اما نگفت.
خدا دستش را گرفت و مشتی اختیار به او داد و گفت:
برو؛ زیرا که اشتباه کردی.
اما اینجا خانه ی توست هر وقت که برگردی؛
و فراموش نکن که از اشتباه به آمرزش راهی است.

رمان دروازه ی قدرت.قسمت ششم

خبرای خوب-.- .... و بدD:

رمان دروازه ی قدرت.قسمت پنجم

سینه ,نهنگی ,ولی ,اش ,ات ,نیست| ,سینه ات ,نهنگی می ,در سینه ,نیست| ولی ,می خواست

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

fyosmarwindmont میشه من رو به عنوان مامانت قبول کنی؟! guicebaldi مهدِل به یاد یار پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام موسوی قهار کانون شعر ایران ویژگی های ظاهری نژاد آریایی مرکز اطلاعات تخصصی حسابداری و حسابرسی best-text-girl