محل تبلیغات شما
خعله خب-.-
یک دو سه، یک دو سه:D
به نام خدا، شروع می کنیم-.-
می دونم که با خوندن عنوان خبرای خوب حسابی ذوق کردید و خوشحال شدید-.-
اما بنده خبر های بدی هم دارم-.-
و نمی دونم خبر اصلی خوشحالتون می کنه یا ناراحت-.-
خب اول از همه یه خبر بد می دم-.-
ولی این خبر بد فقط برای یه نفر بده~.~
کاتسیا باید برای هانا و هیزوکا عکس یافت کنی((((:
اگه تو بتونی با همون مشخصاتی که دادی عکس یافت کنی من اسممو عوض می کنم((:
خب حالا دو تا خبر خوب-.-
این خبرای خوب دلیل اینن که کاتسیا باید برای هانا و هیزوکا عکس پیدا کنه-.-
خب اولیش اینه که دارم برای رمانم فکت درست می کنم:D
از اونجایی که چیزای زیادی بود که تو رمان نمیان اما شما باید بدونید تصمیم گرفتم فکت بدرستم-.-
که پدرمو در آورد-___-
خوبه حالا فقط دو تا درست کردم و پدرم در اومده-____-
و خبر خوب دوم که البته قطعی نیست
چون خودمم هنوز نتونستم برای شخصیتام عکس درست و حسابی پیدا کنم/:
اینه که. -.-
تصمیم گرفتم بیوگرافی شخصیت ها رو بذارم|||:
اینم خبر خوب حساب می شه دیگه||||:
شما هم راحت تر شخصیت هارو از هم تشخیص می دید||||:
حالا هم یه خبر بد-____-
یه خبر وحشتناک-____-
.
تک تک بچه های کلاس ما سریال کره ای می بینن.
ولی یکیشون.
حتی یکیشون نمی دونه انیمه چیه-____-
البته یکیشون می دونه و می بینه-.-
ایشون همون کسیه که وقتی ازش خواستم تخته رو پاک کنم در جوابم گفت″های″ و تخته پاک کن رو داد بهم._.
البته داستانش رو نگفتم پس الان می گم-.-
یکی از بچه های کلاسمون داشت تخته رو پاک می کرد
منم رفتم به شوخی گفتم: تو رو خدا بذار من تخته رو پاک کنم-^-
اونم جواب داد: هـــای های، باشه
و تخته پاک کن رو داد بهم و گفت: من اصلا حوصله ی تخته پاک کردن ندارم
یعنی می خواستم سکته کنم0-0
فرداش ازش پرسیدم: دیروز وقتی گفتم بذار من تخته رو پاک کنم چی گفتی؟
- گفتم باشه
- نه نه، قبلش
- گفتم من اصلا حوصله ی_
- نه نه، قبلش._.
- چی گفتم؟ یادم نمیاد/:
- گفتی ″های های″؟
- آها نه، ببین، من عادت دارم هر چی می گم، مثلا حال ندارم می گم ″هــــــای″
-.- -____- /:
خب حالا امروز هم حوصلم سر رفته بود و کلافه بودم.
چرا؟ چون بچه های کلاسمون همش داشتن در مورد سریال کره ای حرف می زدن-___-
بهش گفتم: من اصلا شانس ندارم، تک تک بچه های کلاسمون سریال کره ای می بینن ولی حتی یه نفر نمی دونه انیمه یعنی چی-____-
- من می دونم(:
- می دونی؟0-0
- آره می دونم(:
- می بینی؟0-0
- نه، نمی بینم(:   ( چقدر لبخند می زنی؟/: )    البته کره ایشو می بینم-.-
- انیمه ی کره ای؟._.
- آره(:    (بس کن-.-)
- نشنیده بودم-.-
خلاصه همین دیگه~.~
خو از جاده ی اصلی منحرف نشیم~.~
می رسیم به خبر اصلی*۰*
خبر اصلی چیه؟*۰*
خبر اصلی اینه که. *۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
*۰*
می خوام وب جدید بزنم*00000*
خوشحالی کنید دیگه/:
خوشحال باشیدπ-π
ولی اینو حذف نمی کنم~.~
دلیلش احتمالا اینه که دلم تنوع می خواد
کلا تازگیا خیلی از یه دست بودن همه چیز خسته شدم
دوست دارم همش همه چیز در حال تغییر باشه*^*
اینجوری منم بیشتر چیزارو تجربه می کنم-.-
حالا هم هوا یه دست شده و دلم یکم خنکی می خواد-___-
برف، بارون-.-
اینقدر دلم می خواد برم زیر بارون*^^^^^*
برف که نمی باره، حد اقل یه بارونی بیاد یکم کیف کنیم-___-
هوا شاعرانه بشه-.-
البته تا برگا زرد نشه -     که تو زمستون هم سبز می مونه-___-     - بارون باریدن دردی رو دوا نمی کنه-__-
راستی زیاد منتظر وب جدید نباشید/:
تا وقتی نتونم از داداشم کامپیوتر بگیرم وب نمی زنم/:
باید براش قالب بدرستم-.-
ولی مگه داداشم بهم کامپیوتر می ده؟-____-
باید منتظر یه روزی بمونم که یکم با هم خوب شیم-____-
همین. گه اه-____-
میکرو. فون. خراب شد-____-
جا. نا -____-

رمان دروازه ی قدرت.قسمت ششم

خبرای خوب-.- .... و بدD:

رمان دروازه ی قدرت.قسمت پنجم

  ,رو ,یه ,نمی ,هم ,کنم ,    ,اینه که ,تخته رو ,بچه های ,رو پاک

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

masiherasti همگام الکترونیک کلنو دیار من propcaryckhe Robert's info تست کد ها 67 درجه فانی فان جالق خدمات کامپیوتری حمید kielebyve