محل تبلیغات شما
Image result for ‫کتاب پاستیل های بنفش‬‎




دستم رو انداختم دور کمرش.

انگار یه شیری رو بغل کرده بودم!یک تن وزن داشت!

کرنشا پنجه هاش رو کرد داخل لحافی که عمه بزرگم ترودی اونو تو بچگیم بافته بود.

نا امید شدم و ولش کردم.

کرنشا پنجه هاش رو کشید کنار و گفت:ببین!من نمیتونم تا وقتی که کمکت نکردم برم دست من نیست که!.

+پس دست کیه؟

کرنشا با چشم های تیله ای سبزش به من خیره شد.پنجه هاش رو گذاشت رو شونم.بوی کف صابون و نعنا میداد.

-تو جکسون.دست توعه!.

(:

رمان دروازه ی قدرت.قسمت ششم

خبرای خوب-.- .... و بدD:

رمان دروازه ی قدرت.قسمت پنجم

رو ,پنجه ,هاش ,کرنشا ,تو ,های ,پنجه هاش ,هاش رو ,کرنشا پنجه ,با چشم ,دست کیه؟کرنشا

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

incethoco sitanessly تل موی هات بانز HOT BUNS با تخفیف ویژه مطالب اینترنتی muemosyta گل افشان آبی تر از دریاها پزشک ایران Silver Stars myvegetrianism